زندگی من

نوشته شده در چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:,ساعت 20:43 توسط مهران پوریان| |

نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:7 توسط مهران پوریان| |

روزی روزگاری پسر فقیری زندگی می كرد كه برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می كرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد كه تنها یك سكه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود كه شدیداً احساس گرسنگی می كرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا كند. به طور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز كرد.پسرك با دیدن چهره زیبای دختر حولكي شد و به جای غذا ، فقط یك گيلاس آب درخواست كرد. دختر كه متوجه گرسنگی شدید پسرك شده بود بجای آب برایش یك گيلاس بزرگ شیر آورد. پسر با طمانینه و آهستگی شیر را سر كشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته كه نیكیه ما ازائی ندارد.» پسرك گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگزاری می كنم» سالها بعد دختر جوان به شدت مريض شد.دوكتوران محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در شفاخانه مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام كنند. دكتر هوارد كلی ، جهت بررسی وضعیت مريض و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامی كه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.بلافاصله بلند شد و بسرعت به طرف اطاق مريض حركت كرد.لباس داكتري اش را بر تن كرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت. سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان مريضش اقدام كند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یك تلاش طولانی علیه مريضي ، پیروزی ازآن دكتر كلی گردید. آخرین روز بستری شدن زن در شفاخانه بود.به درخواست دكتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پاكتی گذاشت و برای زن ارسال نمود. زن از باز كردن پاكت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود كه باید تمام عمر را بدهكار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاكت را باز كرد.چیزی توجه اش را جلب كرد.چند كلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند: «بهای این صورتحساب قبلاً با یك گيلاس شیر پرداخت شده است

نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:55 توسط مهران پوریان| |

 

 

یادت نره دوست دارم خیلی دلم تنگه برات

دارو ندارمو بگیر مال خودت مال چشات

خورشیدو بردارو بیار افتابی شو بخاطرم

قرارمون یادت نره دیر نکنی منتظرم

قرارمون یادت نره دوست دارم یادت نره

قرارمون یادت نره دوست دارم یادت نره

قرارمون ساعت عشق کنار دلشوره زدن

کنار دلواپسی و ترس یه وقت نیومدن

عاشقمو عاشق تو از همه دیوونه ترم

قرارمون یادت نره دیر نکنی منتظرم

قرارمون کنار گل که سر به زیر عطر توست

تو چین چین دامنی که هزار تا بغضو میشه شست

خورشیدو بردارو بیار افتابی شو به خاطرم

قرارمون یادت نره دیر نکنی منتظرم

نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت 1:7 توسط مهران پوریان| |

 

 

در جوانی غصه

 

آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد

 خوردم هیچ کس یادم نکرد در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من منتظرت شدم ولی در نزدی

بر زخم دلم گل معطر نزدی

گفتي كه اگر شود می آيم اما

مرد اين دل و آخرش به او سر نزدی


 

نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت 1:7 توسط مهران پوریان| |


نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت 0:7 توسط مهران پوریان| |

زیباترین تصویری که در زندگانیم دیدم نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود
زیباترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود
زیباترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود
زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود
زیباترین هدیه عمرم محبت تو بود

نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت 1:7 توسط مهران پوریان| |

جملات عاشقانه

دوستت ندارم به اندازه ی اقیانوس، . چون یه روز به آخرش میرسی . دوستت ندارم به اندازی خورشید، . چون غروب میکنه . دوستت دارم . به اندازی روت که هیچوقت کم نمیشه


گاهی اوقات آرزو می کنم ای کاش تک پرنده عاشقی بودم که میان صدها هزار پرنده بتوانم به قله بلند سرزمین هستی برسم و پرواز کان نغمه سر دهم که... من شیدای تو وعاشقانه دوستت دارم

=======================

برای آنکه به طریق خود ایمان داشته باشیم ، لازم نیست ثابت کنیم که طریق دیگران نادرست است . کسی که چنین می پندارد ، به گامهای خود نیز ایمان ندارد . (پائولو کوئلیو

=======================

عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز

=======================

به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی

=======================


نوشته شده در پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:,ساعت 23:54 توسط مهران پوریان| |

 


   

 
اشكا دونه دونه رو گونه ي من نشسته بود
دلم از جور زمونه خسته بود
وقتي كه تو بوسه هاتو مي دادي
انگاري اتيش به قلبم مي زدي
نوبت من كه رسيد انگاري ديرت شده بود
عشق بي دليل من دست و پا گيرت شده بود
با نگاه تو به ساعت دل من شكست و ريخت
شيشه ي عمر منم تموم شدو هيشكي نديد
تو مي رفتي رو تن برگاي خيس
فكر مي كردم تو خيالت كسي نيست
عمريه چشم به درم منتظر نامه هاي سالي يه بار
من مي خوام ببينمت تو و خدا فقط يه بار
به خدا دلم ديگه جاي شكستن نداره
پيش قلب بي وفات نگاه من كم ميا ره
امان از خوش خيالي در به دري اوارگي
ديگه لعنت مي فرستم به تو لعنت زندگي

 

نوشته شده در پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:,ساعت 18:52 توسط مهران پوریان| |


Power By: LoxBlog.Com